مدال افتخار
این هم چیزهایی که سال80 نوشتم:
بعد مرگ من، مدال افتخار چاره ساز نیست
چو نکه زخم طعنه ها هنوز روی سینه مانده است.
خسته ای ز جنگ و این غبار، روی صورتت نشسته.
لیک،
برای رفع خستگی، توی آب واردات تن مشوی
قرن هاست آب این خزینه مانده است.
از فرنگ آمدی؟ سفر بخیر! خوش گذشت؟!
خرج این سفر به صرف بود
چون که طعم زندگی در آن طرف چشیده ای ولی،
روی دوش مادر چهار تا یتیم این هزینه مانده است.
خوشا به حالتان که آخر الزمانتان نیامده و دینتان چقدر راحت است.
ولی برای ما،
" دین " و " آتشی به کف " این دو لفظ بهر یکدگر قرینه مانده است.
خوش بپوش و خوش خرام
ولی،
از چراغ سرخ رد نشو.
چون که پشت چهار راه زندگی، جامه های وصله پینه مانده است.
راستی کنار ما، عالمی زمینی خالی است.
بخر، بساز، یا نگاه دار تا که روزگار سکّه اش فرا رسد.
زمینه ظهور!!
تا که پر شود، هنوز این زمینه، مانده است .
آی زائری که برنگشته ای ز حج هنوز، راه کربلا گرفته ای به پیش،
خیر پیش!
ولی بدان.
داغ کربلا هنوز بر دل مدینه مانده است.
کلمات کلیدی :